ااااا امروز نود درصدتون مدرسه رفتید و خب .

و بخاطرش تقریبا یک هفته هرشب گریه میکردم چؤن از محیط مدرسه وحشت داشتم

یسری ادم ها تو مدرسم هستن ک نمیخوام بحثو باز کنم دربارشون.

ولی با ورودم به مدرسه یه دوست قدیمی رو دیدم ک دلگرمی بود

و از همین اول کار چسبیدمش ولش نکردم:)

و خیلی خوشحالم که دیدمش:)

شاید 50 درصد ترسم کم شد

اما هنوزم میترسم

اونم با گذر زمان حل میشه یکم به معلما و بودن تو اجتماع عادت کنم اوکی میشم.

اما بعد این چند وقت دوست قدیمیم اولین حرفش این بود

-عسل چقدر افسرده شدی

و من واقعا افسرده ام چون صورتم هیچ احساسی از خودش نشون نمیده و مغزم هیچ احساسی رو به غیر از پوکر بودن دریافت نمیکنه 

اما مهم‌نیست درست میشه

روی هم رفته روز خوبی بود

ولی درس دادن/=

اونم زیاد به عنوان روز اول خیلی بود خو/=

و کمرم رو از دست دادم چون نیمکتا خیلی سفتع

فکر کردن به اینمه از ساعت 7 صب تا 2 بعد از ظهر نمیتونم به عکسای ایتیز زل برنم بزنم دردناکه

ولی روی هم رفته امروز خوب بود برام و بهتر از تصوراتم بود

و خوشحالم البته با قیافه پوکر

اولین روز مدرسه...!

مدرسه ,خیلی ,رو ,ولی ,روز ,اونم ,هم رفته ,بود و ,روی هم ,روز خوبی ,خوبی بود

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نشر داستان شما آزادی تفکر samaninsuranceagent نساج یار فروشگاه اینترنتی قاصدک طلایی safar لوح محفوظ مهندس 360 | وبسایت مهندسی الکترونیک و کامپیوتر ورد فایل 24 مطالب اینترنتی